چقد دلم براي تو تنگ شده است. گويي كسي در اين شهر نيست كه صدايم را بشنود. از
شهرتان گذشتم و ضربان قلبم بالا و بالا تر فت تا اينكه از چشمانم دريايي جوشان بيرون زد آمدم
اينجا در سرزميني ديگر تا هيچگاه نتواني خبري از دلسوخته اي چون من داشته باشي و كسي مرا
ديگر نمي شناسد . اينجا خصوصيه خصوصي ست. وحالا نوبت توست كه روز به روز دلتنگتر
شوي بي هيج خبري . شوگاري تيره تر از شبهايت دارم و آتش گرفته اين قلب نا آرامم....