loading...
شازده کوچولوی زمینی
آنتوان بازدید : 101 دوشنبه 16 فروردین 1389 نظرات (0)

اين روزها شكننده تر شده است قلبم. كوچكترين كلامي مي آزار مرا.دلم براي

كسي كه صادقانه دوستش دارم تنگ شده است و چقدر اين دنيا بي رحم است كه ............

تمام کلامم به اسم تو ختم میشود و رنجی که مرا تا کجا نمی کشد !. هرروز یادت در جانم

شروع به زندگی میکند . در سینه ام بغضی پنهان است که تا ابد خالی نخواهد شد . تا اسمی

 شبیه نامت را میبینم دلم فریاد میخواهد  . هر روز چشمانم نمناک وبارانی است. و منو

هزار سوال بی پاسخ که جوابی برایش نیست . آشفتگی در لحظه هایم پیداست و رنگ قلبم

دارد سیاه میشود انگار. چرا نمی توانم ثانیه ای را بدون فکرت زندگی کنم؟

چند وقت پیش وقتی از کلاس شعر بر می گشتیم رفتیم داخل باغ هنر بحث خرید نکردن

سوغاتی من بود که اسم ترا به طرف مقابلم گفتم و  بازهم اشک امانم را برید و هنوز باتو دارم

زندگی میکنم و..................................................................................... جایت کنارم خالیست

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 1,618